من نشونی از تو ندارم
اما نشونیم و برات میزارم
غروبهای پاییزی،عصرهای بارونی انتظار...
به حوالی بی کسی قدم بزار...
خیابونای غربت و پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو...
کلبه بارونی غربتم رو پیدا کن...کنار بید مجنون و رز مقدس و کنار دریاچه ارزوهای رنگیم...
در کلبه رو باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو...
حریر غمش و کنار بزن...
منو میبینی با بغض دلتنگی که غرق انتظاره اروم اروم پشت دیوار دردهام نشستم به بارون پاییزی نگاه میکنم
نظرات شما عزیزان: